مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۵۸۸: صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد ز رندان کیست این کاره که پیش شاه خون خواره میان بندد دگرباره که اینک وقت کار آمد بیا ساقی سبک دستم که من باری میان بستم به جان تو که تا هستم مرا عشق اختیار آمد چو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدم چو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمد پیاپی فتنه انگیزی ز فتنه بازنگریزی ولیک این بار دانستم که یار من عیار آمد اگر بر رو زند یارم رخی دیگر به پیش آرم ازیرا رنگ رخسارم ز دستش آبدار آمد تویی شاها و دیرینه مقام تست این سینه نمی گویی کجا بودی که جان بی تو نزار آمد شهم گوید در این دشتم تو پنداری که گم گشتم نمی دانی که صبر من غلاف ذوالفقار آمد مرا برید و خون آمد غزل پرخون برون آمد برید از من صلاح الدین به سوی آن دیار آمد مولانا بلخی