مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۵۸۲: اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند ازیرا خواب کژ بیند که آیینه خیالست او که معلوم ست تعبیرش اگر او نیک و بد بیند خصوصا اندر این مجلس که امشب در نمی گنجد دو چشم عقل پایان بین که صدساله رصد بیند شب قدرست وصل او شب قبرست هجر او شب قبر از شب قدرش کرامات و مدد بیند خنک جانی که بر بامش همی چوبک زند امشب شود همچون سحر خندان عطای بی عدد بیند برو ای خواب خاری زن تو اندر چشم نامحرم که حیفست آن که بیگانه در این شب قد و خد بیند شرابش ده بخوابانش برون بر از گلستانش که تا در گردن او فردا ز غم حبل مسد بیند ببردی روز در گفتن چو آمد شب خمش باری که هرک از گفت خامش شد عوض گفت ابد بیند مولانا بلخی