مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۵۵۸: یار مرا چو اشتران باز مهار میکشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار مرا چو اشتران باز مهار می کشد اشتر مست خویش را در چه قطار می کشد جان و تنم بخست او شیشه من شکست او گردن من به بست او تا به چه کار می کشد شست ویم چو ماهیان جانب خشک می برد دام دلم به جانب میر شکار می کشد آنک قطار ابر را زیر فلک چو اشتران ساقی دشت می کند برکه و غار می کشد رعد همی زند دهل زنده شدست جزو و کل در دل شاخ و مغز گل بوی بهار می کشد آنک ضمیر دانه را علت میوه می کند راز دل درخت را بر سر دار می کشد لطف بهار بشکند رنج خمار باغ را گر چه جفای دی کنون سوی خمار می کشد مولانا بلخی