مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۵۵۲: چیست صلای چاشتگه خواجه به گور میرود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چیست صلای چاشتگه خواجه به گور می رود دیر به خانه وارسد منزل دور می رود در عوض بت گزین کزدم و مار همنشین وز تتق بریشمین سوی قبور می رود شد می و نقل خوردنش عشرت و عیش کردنش سخت شکست گردنش سخت صبور می رود زهره نداشت هیچ کس تا بر او زند نفس پخته شود از این سپس چون به تنور می رود صاف صفا نمی رود راه وفا نمی رود مست خدا نمی رود مست غرور می رود ای خنک آن که پیش شد بنده دین و کیش شد موسی وقت خویش شد جانب طور می رود چند برید جامه ها بست بسی عمامه ها چون که نداشت ستر حق ناکس و عور می رود آنک ز روم زاده بد جانب روم وارود وان که ز غور زاده بد هم سوی غور می رود آن که ز نار زاده بد همچو بلیس نار شد وان که ز نور زاده بد هم سوی نور می رود آن که ز دیو زاده بد دست جفا گشاده بد هیچ گمان مبر که او در بر حور می رود بانمکان و چابکان جانب خوان حق شده وان دل خام بی نمک در شر و شور می رود طبل سیاستی ببین کز فزع نهیب او شیر چو گربه می شود میر چو مور می رود بس که بیان سر تو گر چه به لب نیاوری همچو خیال نیکوان سوی صدور می رود مولانا بلخی