مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف (د)
غزل شمارهٔ ۵۳۷: کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد هر آدمی را در جهان آورد حق در پیشه ای در پیشه ای بی پیشگی کردست ما را نام زد هر روز همچون ذره ها رقصان به پیش آن ضیا هر شب مثال اختران طواف یار ماه خد کاری ز ما گر خواهدی زین باده ما را ندهدی اندر سری کاین می رود او کی فروشد یا خرد سرمست کاری کی کند مست آن کند که می کند باده خدایی طی کند هر دو جهان را تا صمد مستی باده این جهان چون شب بخسپی بگذرد مستی سغراق احد با تو درآید در لحد آمد شرابی رایگان زان رحمت ای همسایگان وان ساقیان چون دایگان شیرین و مشفق بر ولد ای دل از این سرمست شو هر جا روی سرمست رو تو دیگران را مست کن تا او تو را دیگر دهد هر جا که بینی شاهدی چون آینه پیشش نشین هر جا که بینی ناخوشی آیینه درکش در نمد می گرد گرد شهر خوش با شاهدان در کش مکش می خوان تو لااقسم نهان تا حبذا هذا البلد چون خیره شد زین می سرم خامش کنم خشک آورم لطف و کرم را نشمرم کان درنیاید در عدد مولانا بلخی