مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۵۰۶: کار من اینست که کاریم نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کار من اینست که کاریم نیست عاشقم از عشق تو عاریم نیست تا که مرا شیر غمت صید کرد جز که همین شیر شکاریم نیست در تک این بحر چه خوش گوهری که مثل موج قراریم نیست بر لب بحر تو مقیمم مقیم مست لبم گر چه کناریم نیست وقف کنم اشکم خود بر میت کز می تو هیچ خماریم نیست می رسدم باده تو ز آسمان منت هر شیره فشاریم نیست باده ات از کوه سکونت برد عیب مکن زان که وقاریم نیست ملک جهان گیرم چون آفتاب گر چه سپاهی و سواریم نیست می کشم از مصر شکر سوی روم گر چه شتربان و قطاریم نیست گر چه ندارم به جهان سروری دردسر بیهده باریم نیست بر سر کوی تو مرا خانه گیر کز سر کوی تو گذاریم نیست همچو شکر با گلت آمیختم نیست عجب گر سر خاریم نیست قطب جهانی همه را رو به توست جز که به گرد تو دواریم نیست خویش من آنست که از عشق زاد خوشتر از این خویش و تباریم نیست چیست فزون از دو جهان شهر عشق بهتر از این شهر و دیاریم نیست گر ننگارم سخنی بعد از این نیست از آن رو که نگاریم نیست مولانا بلخی