مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۴۲: بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه ها ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست گاهی به جوی دوست چو آب روان خوشیم گاهی چو آب حبس شدم در سبوی دوست گه چون حویج دیگ بجوشیم و او به فکر کفگیر می زند که چنینست خوی دوست بر گوش ما نهاده دهان او به دمدمه تا جان ما بگیرد یک باره بوی دوست چون جان جان وی آمد از وی گزیر نیست من در جهان ندیدم یک جان عدوی دوست بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست با دوست ما نشسته که ای دوست دوست کو کو کو همی زنیم ز مستی به کوی دوست تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست خاموش باش تا صفت خویش خود کند کو های های سرد تو کو های هوی دوست مولانا بلخی