مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۲۹: عاشقی و بیوفایی کار ماست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشقی و بی وفایی کار ماست کار کار ماست چون او یار ماست قصد جان جمله خویشان کنیم هر چه خویش ما کنون اغیار ماست عقل اگر سلطان این اقلیم شد همچو دزد آویخته بر دار ماست خویش و بی خویشی به یک جا کی بود هر گلی کز ما بروید خار ماست خودپرستی نامبارک حالتیست کاندر او ایمان ما انکار ماست آنک افلاطون و جالینوس توست از منی پرعلت و بیمار ماست نوبهاری کو نوی خود بدید جان گلزارست اما زار ماست این منی خاکست زر در وی بجو کاندر او گنجور یار غار ماست خاک بی آتش بننماید گهر عشق و هجران ابر آتشبار ماست طالبا بشنو که بانگ آتشست تا نپنداری که این گفتار ماست طالبا بگذر از این اسرار خود سر طالب پرده اسرار ماست نور و نار توست ذوق و رنج تو رو بدان جایی که نور و نار ماست گاه گویی شیرم و گه شیرگیر شیرگیر و شیر تو کفتار ماست طالب ره طالب شه کی بود گر چه دل دارد مگو دلدار ماست شهر از عاقل تهی خواهد شدن این چنین ساقی که این خمار ماست عاشق و مفلس کند این شهر را این چنین چابک که این طرار ماست مدرسه عشق و مدرس ذوالجلال ما چو طالب علم و این تکرار ماست شمس تبریزی که شاه دلبری ست با همه شاهنشهی جاندار ماست مولانا بلخی