مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۷۱: گر جام سپهر زهرپیماست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر جام سپهر زهرپیماست آن در لب عاشقان چو حلواست زین واقعه گر ز جای رفتی از جای برو که جای این جاست مگریز ز سوز عشق زیرا جز آتش عشق دود و سوداست دودت نپزد کند سیاهت در پختنت آتشست کاستاست پروانه که گرد دود گردد دودآلودست و خام و رسواست از خانه و مان به یاد ناید آن را که چنین سفر مهیاست از شهر مگو که در بیابان موسیست رفیق من و سلواست صحبت چه کنی که در سقیمی هر لحظه طبیب تو مسیحاست دلتنگ خوشم که در فراخی هر مسخره را رهست و گنجاست چون خانه دل ز غم شود تنگ در وی شه دلنواز تنهاست دل تنگ بود جز او نگنجد تنگی دلم امان و غوغاست دندان عدو ز ترس کندست پس روترشی رهایی ماست خاموش که بحر اگر ترش روست هم معدن گوهرست و دریاست مولانا بلخی