مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۱۴: تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب ز آفتاب غم یار ذره ذره شدیم تو را که این هوس اندر جگر نخاست بخسب به جست و جوی وصالش چو آب می پویم تو را که غصه آن نیست کو کجاست بخسب طریق عشق ز هفتاد و دو برون باشد چو عشق و مذهب تو خدعه و ریاست بخسب صباح ماست صبوحش عشای ما عشوه ش تو را که رغبت لوت و غم عشاست بخسب ز کیمیاطلبی ما چو مس گدازانیم تو را که بستر و همخوابه کیمیاست بخسب چو مست هر طرفی می فتی و می خیزی که شب گذشت کنون نوبت دعاست بخسب قضا چو خواب مرا بست ای جوان تو برو که خواب فوت شدت خواب را قضاست بخسب به دست عشق درافتاده ایم تا چه کند چو تو به دست خودی رو به دست راست بخسب منم که خون خورم ای جان تویی که لوت خوری چو لوت را به یقین خواب اقتضاست بخسب من از دماغ بریدم امید و از سر نیز تو را دماغ تر و تازه مرتجاست بخسب لباس حرف دریدم سخن رها کردم تو که برهنه نه ای مر تو را قباست بخسب مولانا بلخی