مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۲۵۴: باده ده آن یار قدح باره را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باده ده آن یار قدح باره را یار ترش روی شکرپاره را منگر آن سوی بدین سو گشا غمزه غمازه خون خواره را دست تو می مالد بیچاره وار نه به کفش چاره بیچاره را خیره و سرگشته و بی کار کن این خرد پیر همه کاره را ای کرمت شاه هزاران کرم چشمه فرستی جگر خاره را طفل دوروزه چو ز تو بو برد می کشد او سوی تو گهواره را ترک کند دایه و صد شیر را ای بدل روغن کنجاره را خوب کلیدی در بربسته را خوب کمندی دل آواره را کار تو این باشد ای آفتاب نور فرستی مه و استاره را منتظرش باش و چو مه نور گیر ترک کن این گنگل و نظاره را رحمت تو مهره دهد مار را خانه دهد عقرب جراره را یاد دهد کار فراموش را باد دهد خاطر سیاره را هر بت سنگین ز دمش زنده شد تا چه دمست آن بت سحاره را خامش کن گفت از این عالم است ترک کن این عالم غداره را مولانا بلخی