مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۶۷: کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا دست خود بر سر رنجور بنه که چونی از گناهش بمیندیش و به کین دست مخا آنک خورشید بلا بر سر او تیغ زدست گستران بر سر او سایه احسان و رضا این مقصر به دو صد رنج سزاوار شدست لیک زان لطف به جز عفو و کرم نیست سزا آن دلی را که به صد شیر و شکر پروردی مچشانش پس از آن هر نفسی زهر جفا تا تو برداشته ای دل ز من و مسکن من بند بشکست و درآمد سوی من سیل بلا تو شفایی چو بیایی خوش و رو بنمایی سپه رنج گریزند و نمایند قفا به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات از همان جا که رسد درد همان جاست دوا همه عالم چو تنند و تو سر و جان همه کی شود زنده تنی که سر او گشت جدا ای تو سرچشمه حیوان و حیات همگان جوی ما خشک شده ست آب از این سو بگشا جز از این چند سخن در دل رنجور بماند تا نبیند رخ خوب تو نگوید به خدا مولانا بلخی