مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۵۰: درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما بی سر و سامان عشقش بود سامان ما آن خیال جان فزای بخت ساز بی نظیر هم امیر مجلس و هم ساقی گردان ما در رخ جان بخش او بخشیدن جان هر زمان گشته در مستی جان هم سهل و هم آسان ما صد هزاران همچو ما در حسن او حیران شود کاندر آن جا گم شود جان و دل حیران ما خوش خوش اندر بحر بی پایان او غوطی خورد تا ابدهای ابد خود این سر و پایان ما شکر ایزد را که جمله چشمه حیوان ها تیره باشد پیش لطف چشمه حیوان ما شرم آرد جان و دل تا سجده آرد هوشیار پیش چشم مست مخمور خوش جانان ما دیو گیرد عشق را از غصه هم این عقل را ناگهان گیرد گلوی عقل آدم سان ما پس برآرد نیش خونی کز سرش خون می چکد پس ز جان عقل بگشاید رگ شیران ما در دهان عقل ریزد خون او را بردوام تا رهاند روح را از دام و از دستان ما تا بشاید خدمت مخدوم جان ها شمس دین آن قباد و سنجر و اسکندر و خاقان ما تا ز خاک پاش بگشاید دو چشم سر به غیب تا ببیند حال اولیان و آخریان ما شکر آن را سوی تبریز معظم رو نهد کز زمینش می بروید نرگس و ریحان ما مولانا بلخی