مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۲۹: مشکن دل مرد مشتری را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشکن دل مرد مشتری را بگذار ره ستمگری را رحم آر مها که در شریعت قربان نکنند لاغری را مخمور توام به دست من ده آن جام شراب گوهری را پندی بده و به صلح آور آن چشم خمار عبهری را فرمای به هندوان جادو کز حد نبرند ساحری را در شش دره ای فتاد عاشق بشکن در حبس شش دری را یک لحظه معزمانه پیش آ جمع آور حلقه پری را سر می نهد این خمار از بن هر لحظه شراب آن سری را صد جا چو قلم میان ببسته تنگ شکر معسکری را ای عشق برادرانه پیش آ بگذار سلام سرسری را ای ساقی روح از در حق مگذار حق برادری را ای نوح زمانه هین روان کن این کشتی طبع لنگری را ای نایب مصطفی بگردان آن ساغر زفت کوثری را پیغام ز نفخ صور داری بگشای لب پیمبری را ای سرخ صباغت علمدار بگشا پر و بال جعفری را پرلاله کن و پر از گل سرخ این صحن رخ مزعفری را اسپید نمی کنم دگر من درریز رحیق احمری را مولانا بلخی