مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۱۷: از دور بدیده شمس دین را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دور بدیده شمس دین را فخر تبریز و رشک چین را آن چشم و چراغ آسمان را آن زنده کننده زمین را ای گشته چنان و آن چنانتر هر جان که بدیده او چنین را گفتا که که را کشم به زاری گفتمش که بنده کمین را این گفتن بود و ناگهانی از غیب گشاد او کمین را آتش درزد به هست بنده وز بیخ بکند کبر و کین را بی دل سیهی لاله زان می سرمست بکرد یاسمین را در دامن اوست عین مقصود بر ما بفشاند آستین را شاهی که چو رخ نمود مه را بر اسب فلک نهاد زین را بنشین کژ و راست گو که نبود همتا شه روح راستین را والله که از او خبر نباشد جبریل مقدس امین را حالی چه زند به قال آورد او چرخ بلند هفتمین را چون چشم دگر در او گشادیم یک جو نخریم ما یقین را آوه که بکرد بازگونه آن دولت وصل پوستین را ای مطرب عشق شمس دینم جان تو که بازگو همین را چون می نرسم به دستبوسش بر خاک همی زنم جبین را مولانا بلخی