مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۹۹: دلارام نهان گشته ز غوغا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلارام نهان گشته ز غوغا همه رفتند و خلوت شد برون آ برآور بنده را از غرقه خون فرح ده روی زردم را ز صفرا کنار خویش دریا کردم از اشک تماشا چون نیایی سوی دریا چو تو در آینه دیدی رخ خود از آن خوشتر کجا باشد تماشا غلط کردم در آیینه نگنجی ز نورت می شود لا کل اشیاء رهید آن آینه از رنج صیقل ز رویت می شود پاک و مصفا تو پنهانی چو عقل و جمله از تست خرابی ها عمارت ها به هر جا هر آنک پهلوی تو خانه گیرد به پیشش پست شد بام ثریا چه باشد حال تن کز جان جدا شد چه عذر آورد کسی کز تست عذرا چه یاری یابد از یاران همدل کسی کز جان شیرین گشت تنها به از صبحی تو خلقان را به هر روز به از خوابی ضعیفان را به شب ها تو را در جان بدیدم بازرستم چو گمراهان نگویم زیر و بالا چو در عالم زدی تو آتش عشق جهان گشتست همچون دیگ حلوا همه حسن از تو باید ماه و خورشید همه مغز از تو باید جدی و جوزا بدان شد شب شفا و راحت خلق که سودای توش بخشید سودا چو پروانه ست خلق و روز چون شمع که از زیب خودش کردی تو زیبا هر آن پروانه که شمع تو را دید شبش خوشتر ز روز آمد به سیما همی پرد به گرد شمع حسنت به روز و شب ندارد هیچ پروا نمی یارم بیان کردن از این بیش بگفتم این قدر باقی تو فرما بگو باقی تو شمس الدین تبریز که به گوید حدیث قاف عنقا مولانا بلخی