مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۵۹: تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو از خواری همی نالی نمی بینی عنایت ها مخواه از حق عنایت ها و یا کم کن شکایت ها تو را عزت همی باید که آن فرعون را شاید بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایت ها خنک جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر پی اومید آن بختی که هست اندر نهایت ها دهان پرپست می خواهی مزن سرنای دولت را نتاند خواندن مقری دهان پرپست آیت ها ازان دریا هزاران شاخ شد هر سوی و جویی شد به باغ جان هر خلقی کند آن جو کفایت ها دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی به اول بنگر و آخر که جمع آیند غایت ها اگر خوکی فتد در مشک و آدم زاد در سرگین رود هر یک به اصل خود ز ارزاق و کفایت ها سگ گرگین این در به ز شیران همه عالم که لاف عشق حق دارد و او داند وقایت ها تو بدنامی عاشق را منه با خواری دونان که هست اندر قفای او ز شاه عشق رایت ها چو دیگ از زر بود او را سیه رویی چه غم آرد که از جانش همی تابد به هر زخمی حکایت ها تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقش که از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایت ها مولانا بلخی