حافظ شیرازی
غزل های خواجه حافظ شیرازی
غزل شمارهٔ ۲۴۰: ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید وجه می می خواهم و مطرب که می گوید رسید شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام بار عشق و مفلسی صعب است می باید کشید قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت باده و گل از بهای خرقه می باید خرید گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش من همی کردم دعا و صبح صادق می دمید با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ از کریمی گوییا در گوشه ای بویی شنید دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک جامه ای در نیک نامی نیز می باید درید این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد این قدر دانم که از شعر ترش خون می چکید حافظ شیرازی