مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۲۰: چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را می دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا آن مار ابله خویش را بر خار می زد دم به دم سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها بی صبر بود و بی حیل خود را بکشت او از عجل گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلقا بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر مر صابران را می رسان هر دم سلامی نو ز ما مولانا بلخی