مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۸۲ - بازگشتن نمامان از حجرهٔ ایاز به سوی شاه توبره تهی و خجل همچون بدگمانان در حق انبیا علیهمالسلام بر وقت ظهور برائت و پاکی ایشان کی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه و قوله تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسودة
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شاه قاصد گفت هین احوال چیست که بغلتان از زر و همیان تهیست ور نهان کردید دینار و تسو فر شادی در رخ و رخسار کو گرچه پنهان بیخ هر بیخ آورست برگ سیماهم وجوهم اخضرست آنچ خورد آن بیخ از زهر و ز قند نک منادی می کند شاخ بلند بیخ اگر بی برگ و از مایه تهیست برگهای سبز اندر شاخ چیست بر زبان بیخ گل مهری نهد شاخ دست و پا گواهی می دهد آن امینان جمله در عذر آمدند هم چو سایه پیش مه ساجد شدند عذر آن گرمی و لاف و ما و من پیش شه رفتند با تیغ و کفن از خجالت جمله انگشتان گزان هر یکی می گفت کای شاه جهان گر بریزی خون حلالستت حلال ور ببخشی هست انعام و نوال کرده ایم آنها که از ما می سزید تا چه فرمایی تو ای شاه مجید گر ببخشی جرم ما ای دل فروز شب شبیها کرده باشد روز روز گر ببخشی یافت نومیدی گشاد ورنه صد چون ما فدای شاه باد گفت شه نه این نواز و این گداز من نخواهم کرد هست آن ایاز مولانا بلخی