مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۸ - پاک کردن آب همه پلیدیها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی لاجرم قدوس آمد حق تعالی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آب چون پیگار کرد و شد نجس تا چنان شد که آب را رد کرد حس حق ببردش باز در بحر صواب تا به شستش از کرم آن آب آب سال دیگر آمد او دامن کشان هی کجا بودی به دریای خوشان من نجس زینجا شدم پاک آمدم بستدم خلعت سوی خاک آمدم هین بیایید ای پلیدان سوی من که گرفت از خوی یزدان خوی من در پذیرم جملهٔ زشتیت را چون ملک پاکی دهم عفریت را چون شوم آلوده باز آنجا روم سوی اصل اصل پاکیها رو دلق چرکین بر کنم آنجا ز سر خلعت پاکم دهد بار دگر کار او اینست و کار من همین عالم آرایست رب العالمین گر نبودی این پلیدیهای ما کی بدی این بارنامه آب را کیسه های زر بدزدید از کسی می رود هر سو که هین کو مفلسی یا بریزد بر گیاه رسته ای یا بشوید روی رو ناشسته ای یا بگیرد بر سر او حمال وار کشتی بی دست و پا را در بحار صد هزاران دارو اندر وی نهان زانک هر دارو بروید زو چنان جان هر دری دل هر دانه ای می رود در جو چو داروخانه ای زو یتیمان زمین را پرورش بستگان خشک را از وی روش چون نماند مایه اش تیره شود هم چو ما اندر زمین خیره شود مولانا بلخی