مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر چهارم
بخش ۳۷ - چاره کردن سلیمان علیهالسلام در احضار تخت بلقیس از سبا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت عفریتی که تختش را به فن حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن گفت آصف من به اسم اعظمش حاضر آرم پیش تو در یک دمش گرچه عفریت اوستاد سحر بود لیک آن از نفخ آصف رو نمود حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان لیک ز آصف نه از فن عفریتیان گفت حمدالله برین و صد چنین که بدیدستم ز رب العالمین پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت گفت آری گول گیری ای درخت پیش چوب و پیش سنگ نقش کند ای بسا گولان که سرها می نهند ساجد و مسجود از جان بی خبر دیده از جان جنبشی واندک اثر دیده در وقتی که شد حیران و دنگ که سخن گفت و اشارت کرد سنگ نرد خدمت چون بنا موضع بباخت شیر سنگین را شقی شیری شناخت از کرم شیر حقیقی کرد جود استخوانی سوی سگ انداخت زود گفت گرچه نیست آن سگ بر قوام لیک ما را استخوان لطفیست عام مولانا بلخی