مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۲۱۷ - تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایهای طاعنان میگفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان میگفتید تا گمان آید کی شما طالب حقاید بی غرض اکنون محمد را نصرت دادیم تا صاحب حق را ببینید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بتان و از خدا در خواستیم که بکن ما را اگر ناراستیم آنک حق و راستست از ما و او نصرتش ده نصرت او را بجو این دعا بسیار کردیم و صلات پیش لات و پیش عزی و منات که اگر حقست او پیداش کن ور نباشد حق زبون ماش کن چونک وا دیدیم او منصور بود ما همه ظلمت بدیم او نور بود این جواب ماست کانچ خواستید گشت پیدا که شما ناراستید باز این اندیشه را از فکر خویش کور می کردند و دفع از ذکر خویش کین تفکرمان هم از ادبار رست که صواب او شود در دل درست خود چه شد گر غالب آمد چند بار هر کسی را غالب آرد روزگار ما هم از ایام بخت آور شدیم بارها بر وی مظفر آمدیم باز گفتندی که گرچه او شکست چون شکست ما نبود آن زشت و پست زانک بخت نیک او را در شکست داد صد شادی پنهان زیردست کو باشکسته نمی مانست هیچ که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ چون نشان مؤمنان مغلوبیست لیک در اشکست مؤمن خوبیست گر تو مشک و عنبری را بشکنی عالمی از فوح ریحان پر کنی ور شکستی ناگهان سرگین خر خانه ها پر گند گردد تا به سر وقت واگشت حدیبیه بذل دولت انا فتحنا زد دهل مولانا بلخی