مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۲۰۱ - باقی قصهٔ مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن غریب شهر سربالا طلب گفت می خسپم درین مسجد بشب مسجدا گر کربلای من شوی کعبهٔ حاجت روای من شوی هین مرا بگذار ای بگزیده دار تا رسن بازی کنم منصوروار گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل می نخواهد غوث در آتش خلیل جبرئیلا رو که من افروخته بهترم چون عود و عنبر سوخته جبرئیلا گر چه یاری می کنی چون برادر پاس داری می کنی ای برادر من بر آذر چابکم من نه آن جانم که گردم بیش و کم جان حیوانی فزاید از علف آتشی بود و چو هیزم شد تلف گر نگشتی هیزم او مثمر بدی تا ابد معمور و هم عامر بدی باد سوزانت این آتش بدان پرتو آتش بود نه عین آن عین آتش در اثیر آمد یقین پرتو و سایهٔ ویست اندر زمین لاجرم پرتو نپاید ز اضطراب سوی معدن باز می گردد شتاب قامت تو بر قرار آمد بساز سایه ات کوته دمی یکدم دراز زانک در پرتو نیابد کس ثبات عکسها وا گشت سوی امهات هین دهان بر بند فتنه لب گشاد خشک آر الله اعلم بالرشاد مولانا بلخی