مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اندر آمد در بخارا شادمان پیش معشوق خود و دارالامان همچو آن مستی که پرد بر اثیر مه کنارش گیرد و گوید که گیر هرکه دیدش در بخارا گفت خیز پیش از پیدا شدن منشین گریز که ترا می جوید آن شه خشمگین تا کشد از جان تو ده ساله کین الله الله درمیا در خون خویش تکیه کم کن بر دم و افسون خویش شحنهٔ صدر جهان بودی و راد معتمد بودی مهندس اوستاد غدو کردی وز جزا بگریختی رسته بودی باز چون آویختی از بلا بگریختی با صد حیل ابلهی آوردت اینجا یا اجل ای که عقلت بر عطارد دق کند عقل و عاقل را قضا احمق کند نحس خرگوشی که باشد شیرجو زیرکی و عقل و چالاکیت کو هست صد چندین فسونهای قضا گفت اذا جاء القضا ضاق الفضا صد ره و مخلص بود از چپ و راست از قضا بسته شود کو اژدهاست مولانا بلخی