مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۸۵ - رو نهادن آن بندهٔ عاشق سوی بخارا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رو نهاد آن عاشق خونابه ریز دل طپان سوی بخارا گرم و تیز ریگ آمون پیش او همچون حریر آب جیحون پیش او چون آبگیر آن بیابان پیش او چون گلستان می فتاد از خنده او چون گل ستان در سمرقندست قند اما لبش از بخارا یافت و آن شد مذهبش ای بخارا عقل افزا بوده ای لیکن ازمن عقل و دین بربوده ای بدر می جویم از آنم چون هلال صدر می جویم درین صف نعال چون سواد آن بخارا را بدید در سواد غم بیاضی شد پدید ساعتی افتاد بیهوش و دراز عقل او پرید در بستان راز بر سر و رویش گلابی می زدند از گلاب عشق او غافل بدند او گلستانی نهانی دیده بود غارت عشقش ز خود ببریده بود تو فسرده درخور این دم نه ای با شکر مقرون نه ای گرچه نیی رخت عقلت با توست و عاقلی کز جنودا لم تروها غافلی مولانا بلخی