مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۵۳ - ربودن عقاب موزهٔ مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اندرین بودند کآواز صلا مصطفی بشنید از سوی علا خواست آبی و وضو را تازه کرد دست و رو را شست او زان آب سرد هر دو پا شست و به موزه کرد رای موزه را بربود یک موزه ربای دست سوی موزه برد آن خوش خطاب موزه را بربود از دستش عقاب موزه را اندر هوا برد او چو باد پس نگون کرد و از آن ماری فتاد در فتاد از موزه یک مار سیاه زان عنایت شد عقابش نیکخواه پس عقاب آن موزه را آورد باز گفت هین بستان و رو سوی نماز از ضرورت کردم این گستاخیی من ز ادب دارم شکسته شاخیی وای کو گستاخ پایی می نهد بی ضرورت کش هوا فتوی دهد پس رسولش شکر کرد و گفت ما این جفا دیدیم و بود این خود وفا موزه بربودی و من درهم شدم تو غمم بردی و من در غم شدم گرچه هر غیبی خدا ما را نمود دل در آن لحظه به خود مشغول بود گفت دور از تو که غفلت در تو رست دیدنم آن غیب را هم عکس تست مار در موزه ببینم بر هوا نیست از من عکس تست ای مصطفی عکس نورانی همه روشن بود عکس ظلمانی همه گلخن بود عکس عبدالله همه نوری بود عکس بیگانه همه کوری بود عکس هر کس را بدان ای جان ببین پهلوی جنسی که خواهی می نشین مولانا بلخی