مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۸۱ - صبرکردن لقمان چون دید کی داود حلقهها میساخت از سال کردن با این نیت کی صبر از سال موجب فرج باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رفت لقمان سوی داود صفا دید کو می کرد ز آهن حلقه ها جمله را با همدگر در می فکند ز آهن پولاد آن شاه بلند صنعت زراد او کم دیده بود درعجب می ماند وسواسش فزود کین چه شاید بود وا پرسم ازو که چه می سازی ز حلقه تو بتو باز با خود گفت صبر اولیترست صبر تا مقصود زوتر رهبرست چون نپرسی زودتر کشفت شود مرغ صبر از جمله پران تر بود ور بپرسی دیرتر حاصل شود سهل از بی صبریت مشکل شود چونک لقمان تن بزد هم در زمان شد تمام از صنعت داود آن پس زره سازید و در پوشید او پیش لقمان کریم صبرخو گفت این نیکو لباسست ای فتی درمصاف و جنگ دفع زخم را گفت لقمان صبر هم نیکو دمیست که پناه و دافع هر جا غمیست صبر را با حق قرین کرد ای فلان آخر والعصر را آگه بخوان صد هزاران کیمیا حق آفرید کیمیایی همچو صبر آدم ندید مولانا بلخی