مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۶۲ - رنجور شدن اوستاد به وهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گشت استا سست از وهم و ز بیم بر جهید و می کشانید او گلیم خشمگین با زن که مهر اوست سست من بدین حالم نپرسید و نجست خود مرا آگه نکرد از رنگ من قصد دارد تا رهد از ننگ من او به حسن و جلوهٔ خود مست گشت بی خبر کز بام افتادم چو طشت آمد و در را بتندی وا گشاد کودکان اندر پی آن اوستاد گفت زن خیرست چون زود آمدی که مبادا ذات نیکت را بدی گفت کوری رنگ و حال من ببین از غمم بیگانگان اندر حنین تو درون خانه از بغض و نفاق می نبینی حال من در احتراق گفت زن ای خواجه عیبی نیستت وهم و ظن لاش بی معنیستت گفتش ای غر تو هنوزی در لجاج می نبینی این تغیر و ارتجاج گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم ما درین رنجیم و در اندوه و گرم گفت ای خواجه بیارم آینه تا بدانی که ندارم من گنه گفت رو مه تو رهی مه آینت دایما در بغض و کینی و عنت جامهٔ خواب مرا زو گستران تا بخسپم که سر من شد گران زن توقف کرد مردش بانگ زد کای عدو زوتر ترا این می سزد مولانا بلخی