مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر دوم
بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود میجست و میپرسید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اشتری گم کردی و جستیش چست چون بیابی چون ندانی کان تست ضاله چه بود ناقهٔ گم کرده ای از کفت بگریخته در پرده ای آمده در بار کردن کاروان اشتر تو زان میان گشته نهان می دوی این سو و آن سو خشک لب کاروان شد دور و نزدیکست شب رخت مانده بر زمین در راه خوف تو پی اشتر دوان گشته بطوف کای مسلمانان که دیدست اشتری جسته بیرون بامداد از آخری هر که بر گوید نشان از اشترم مژدگانی می دهم چندین درم باز می جویی نشان از هر کسی ریش خندت می کند زین هر خسی که اشتری دیدیم می رفت این طرف اشتری سرخی به سوی آن علف آن یکی گوید بریده گوش بود وآن دگر گوید جلش منقوش بود آن یکی گوید شتر یک چشم بود وآن دگر گوید ز گر بی پشم بود از برای مژدگانی صد نشان از گزافه هر خسی کرده بیان مولانا بلخی