استاد رودکی
قصیده ها و قطعه ها
شماره ۳۷ - دیر زیاد آن بزرگوار خداوند: جان گرامی به جانش اندر پیوند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند جان گرامی به جانش اندر پیوند دایم بر جان او بلرزم، زیراک مادر آزادگان کم آرد فرزند از ملکان کس چنو نبود جوانی راد و سخندان و شیرمرد و خردمند کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟ خلق نداند همی که بخشش او چند دست و زبان زر و در پراگند او را نام به گیتی نه از گزاف پراگند در دل ما شاخ مهربانی به نشاست دل نه به بازی ز مهر خواسته برکند همچو معماست فخر و همت او شرح همچو ابستاست فضل و سیرت اوزند گر چه بکوشند شاعران زمانه مدح کسی را کسی نگوید مانند سیرت او تخم کشت و نعمت او آب خاطر مداح او زمین برومند سیرت او بود وحی نامه به کسری چون که به آیینش پندنامه بیاگند سیرت آن شاه پندنامهٔ اصلیست ز آن که همی روزگار گیرد از او پند هر که سر از پند شهریار بپیچید پای طرب را به دام گرم درافکند کیست به گیتی خمیر مایهٔ ادبار؟ آن که به اقبال او نباشد خرسند هر که نخواهد همی گشایش کارش گو: بشو و دست روزگار فروبند ای ملک، از حال دوستانش همی ناز ای فلک، از حال دشمنانش همی خند آخر شعر آن کنم که اول گفتم: دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند استاد رودکی