جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۲۲۱: دور از توام افتاده بر بستر درد و غم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دور از توام افتاده بر بستر درد و غم یک پای درین عالم یک پای درآن عالم راه دل و دینم زد آن عارض گندمگون نبود بجز این معنی میراث من از آدم خوی کرده رخت بارد از قرص قمر پروین خندان دهنت دارد در غنچه تر شبنم تا مهر کند دل را از هر چه نه مهر تو یاقوت لبت از خط کرده ست سیه خاتم تو شاهد جانهایی حاشا که خیالت را جز دیده جان باشد در پرده دل محرم بس تشنه جگر مرده در بادیه و جانش در صحن حرم رقصان بر زمزمه زمزم شد قاعده یاری سست از دل سخت تو هر چند ز سنگ آمد بنیاد بنا محکم در مردمش آید خون از نوک مژه بیرون بی لعل لبت جامی از دل چو برآرد دم جامی هروی