جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲: دل دید لبت وز دو جهان بی خبر افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل دید لبت وز دو جهان بی خبر افتاد بین مستی این می که عجب کارگر افتاد هرجا ز تو شوریست همانا که ز خوبان در طینت پاک تو نمک بیشتر افتاد زلف سیهت سوخته از برق تجلیست چون عکس دو رخسار تو بر یکدگر افتاد تا ناوک تو بر سپر افتاد نه بر من صد چین به چین از حسدم چون سپر افتاد پروانه ز سوزی که مرا هست چه آگاه کان شعله مرا در جگر او را به پر افتاد خالیست دل افروز به هر رو که نشان ماند هرجا به بتان زآتش تو یک شرر افتاد گر زیور طوق سگ تو بایدت اینک از خون دلم لعل و ز اشکم گهر افتاد جامی غزل سعدی و آنان که جوابش گفتند چو بشنیدبه این نظم درافتاد این نظم نه در پایه سعدیست ولیکن با گفته یاران دگر سر به سر افتاد جامی هروی