جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸: هر شیشه می با تو چو در محفلم افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر شیشه می با تو چو در محفلم افتد بینم لبت آن شیشه ز طاق دلم افتد خواهم سر خود را به سر راه تو منزل باشد که تو را راه به سرمنزلم افتد چون تیغ به قتلم کشی آن دم دیت من این بس که نگاهی به رخ قاتلم افتد ای وقت صبا خوش که به یکدم بگشاید گر در شکن زلف تو صد مشکلم افتد حادی مفروز آتش من گو که مبادا از سینه زند شعله و در محملم افتد گردد علم رحمت جاوید پس از مرگ گر سایه سرو تو بر آب و گلم افتد من جامیم آن بحر معانی که گه موج صد گوهر سیراب به هر ساحلم افتد جامی هروی