جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۴۷۲: گویی که منم یار تو ای جان و نباشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گویی که منم یار تو ای جان و نباشی وز یاری اغیار پشیمان و نباشی بیچاره من آن دم که ز گل بوی تو آید بر بوی تو آیم به گلستان و نباشی می میرم ازین غم که چو بینم مهی از دور در خاطرم افتد که تویی آن و نباشی آیم سوی میدان تو کز سر فکنم گوی آه ار برسم بر سر میدان و نباشی درخواب شوم پیش تو گریان و بسوزم چون باز کنم دیده گریان و نباشی ویران کنیم خانه آباد که باشم آبادی این خانه ویران و نباشی جامی ز بتان گر لقب کافری آمد به زانکه شمارند مسلمان و نباشی جامی هروی