جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱: جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان در میان جان شیرین سر ما باید نهان کی لطیفان را بود تاب درشتی این همه از دهان بیرون میاور سوی لب هر دم زبان تو مرا جانی و تا گرد میان بستی کمر با تو دارم چون کمر ای نازنین جان در میان چون رفیقان را نهی خوان با رقیبانم گذار با تن لاغر که بس باشد سگان را استخوان شد تنم بر آستانت خاک و بی سامان سرم چون سری باشد جدا از تن جدا زین آستان هرکست گوید زهی زو چین در ابرو افکنی در نمی آرد به زه ابروی تو سر چون کمان حرز تو از چشم بد جامیست از بهر خدای چون گشایی پرده از عارض نخست او را بخوان جامی هروی