جامی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۳۱۵: وه که از پای درافکند غم آن پسرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وه که از پای درافکند غم آن پسرم چه بلا بود که پیرانه سرآمد به سرم عشق و پیری نسزد کن مدد ای بخت سیاه تا به دود جگر از موی سفیدی ببرم غم آن تازه جوان از غم پیریم رهاند با غم او چو جوانم غم پیری چه خورم گرچه از سیر مه و سال مرا عمر گذشت آمد از دولت او نوبت عمر دگرم پشتم از محنت ایام خمیده ست ولی در ره عشق و وفا از همه کس راستترم پر برآمد دلم از خون جگر غنچه صفت جای آن دارد اگر بر تن خود جامه درم گفتمش زود ز جامی مگذر گفت که من عمر اویم چه عجب زانکه روان می گذرم جامی هروی