جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۱۰۱۰: بس که در جان فگار و چشم بیدارم تویی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که در جان فگار و چشم بیدارم تویی هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی آن که جان می بازد و سر درنمی آری منم وان که خون می ریزد و سر برنمی آرم تویی گر تلف شد جان چه باک این بس که جانان منی ور ز کف شد دل چه غم این بس که دلدارم تویی گر چه صد خواری رسد هر دم ز دست غم مرا من چه غم دارم عزیز من که غمخوارم تویی روز را دریوزه نور از شب تار من است تا به آن روی چو مه شمع شب تارم تویی با که گویم درد خود یا رب درین شب های غم آگه از صبر کم و اندوه بسیارم تویی گر چه نستانی به هیچم بر سر بازار وصل خودفروشی بین که می گویم خریدارم تویی گفته ای یار توام جامی مجو یار دگر من بسی بی یار خواهم بود اگر یارم تویی جامی هروی