جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۵۹۷: چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم مخوان جز نام آن بت کان بود اخلاص و تکبیرم چو عشق آن سوار آرد جنون ای همدم مشفق خدا را ز آهن نعل سمندش ساز زنجیرم نه تاب هجر و نی یارای وصل آوه چه حال است این برآی ای زار مانده جان ز تن کاین ست تدبیرم چو من اینجا به جان درماندم از سودای بدکیشی چه سود ای قصه خوان افسانه خوبان کشمیرم مگو جانا که هستی جامیا سلطان وقت خود سگ کوی توام آخر مکن زین بیش تحقیرم جامی هروی