جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۸۱: به مه من که رساند که من دلشده هر شب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به مه من که رساند که من دلشده هر شب ز غم هجر رسانم به فلک ناله یارب نتوان بوسه زد آن لب کنم اما هوس آن که ببوسم لب جامی که رسد گاه به آن لب سر من گر چه نشاید که به فتراک ببندی چه شود گر بگذاری که نهم بر سم مرکب چو مرا مذهب و ملت همه شد در سر و کارت چه زنم لاف ز ملت چه کنم دعوی مذهب سخن ظلم تو گفتن بر سلطان که تواند که در آن حضرت عالی چو تو کس نیست مقرب نه اگر داشت معلم هوس کشتن خلقی به تو این ناز و کرشمه ز چه آموخت به مکتب نشود مهر تو از دل به جفاهای پیاپی نرود سوز تو از جان به دعاهای مجرب تب هجران تو یارب چه جگرسوز تبی شد که طبیب ار تو نباشی نبرد جان کس ازین تب به شراب ار نفروشم سر و دستار چو جامی نکنم در صف رندان پس ازین دعوی مشرب جامی هروی