جامی هروی
غزلیات جامی
شمارهٔ ۱۱: احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
احن شوقا الی دیار لقیت فیها جمال سلمی که می رساند ازان نواحی نوید لطفی به جانب ما به وادی غم منم فتاده زمام فکرت ز دست داده نه بخت یاور نه عقل رهبر نه تن توانا نه دل شکیبا زهی جمال تو قبله جان حریم کوی تو کعبه دل فان سجدنا الیک نسجد و ان سعینا الیک نسعی ز سر عشق تو بود ساکن زبان ارباب شوق لیکن ز بی زبانی غم نهانی چنانکه دانی شد آشکارا بکت عیونی علی شیونی فساء حالی و لاابالی که دانم آخر طبیب وصلت مریض خود را کند مداوا اگر به جورم برآوری جان و گر به تیغم بیفکنی سر قسم به جانت که برندارم سر ارادت ز خاک آن پا به ناز گفتی فلان کجایی چه بود حالت درین جدایی مرضت شوقا و مت هجرا فکیف اشکو الیک شکوی بر آستانت کمینه جامی مجال بودن ندید ازان رو به کنج فرقت نشست محزون به کوی محنت گرفت ماو جامی هروی