جامی هروی
روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات)
بخش ۱۹: اشتری و درازگوشی همراه می رفتند. به کنار جوی بزرگی رسیدند. اول اشتر در آمد چون به میان جوی رسید آب تا شکم وی برآمد. درازگوش را آواز داد که درآی که آب تا شکم بیش نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اشتری و درازگوشی همراه می رفتند. به کنار جوی بزرگی رسیدند. اول اشتر در آمد چون به میان جوی رسید آب تا شکم وی برآمد. درازگوش را آواز داد که درآی که آب تا شکم بیش نیست! درازگوش گفت: راست می گویی اما از شکم تا شکم تفاوت است، آبی که به شکم تو نزدیک گشت از پشت من بخواهد گذشت! ای برادر از تو بهتر هیچ کس نشناسدت زانچه هستی یکسر مو خویش را افزون منه گر فزون از قدر تو بستایدت نابخردی قدر خود بشناس و پای از حد خود بیرون منه جامی هروی