جامی هروی
روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات)
بخش ۶: شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک آن صحرا غذا می خورد به خاربنی رسید، چون زلف خوبان درهم و چون روی محبوبان تازه و خرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک آن صحرا غذا می خورد به خاربنی رسید، چون زلف خوبان درهم و چون روی محبوبان تازه و خرم. گردن آز دراز کرد تا از آن بهره ای گیرد دید که در میان آن افعیی حلقه کرده و سر را با دم فرا آورده، باز پس گشت و از آرزوی او بگذشت. خاربن پنداشت که احتراز وی از زخم سنان اوست و اجتناب او از تیزی دندان او. شتر آن را دریافت، گفت: بیم من از میهمان پوشیده است نه از میزبان آشکار، و ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پیکان خار، اگر نه هول میهمان خوردمی میزبان را یک لقمه کردمی. گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد کسی که پا ننهد در میان خاکستر مقرر است که از آتش نهان ترسد جامی هروی