فرخی یزدی
غزل ها
شماره ۱۷۷: تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده بس بند و گره ز آن چین در کار من افتاده در مسلک آزادی ما را نبود هادی جز آنکه در این وادی خونین کفن افتاده شادم که در این عالم از حرص بنی آدم مسکین و غنی با هم اندر محن افتاده زین شعله که پیدا نیست آنکس که نسوزد کیست این شور قیامت چیست در مرد و زن افتاده در عالم مسکینی جان داده بشیرینی هر کشته که می بینی چون کوهکن افتاده از وادی عشق ای دل جان برده کسی مشکل؟ زیرا که به هر منزل سرها ز تن افتاده با ذوق سخنرانی گر نامه ما خوانی در جای سخن دانی در از دهن افتاده فرخی یزدی