محقق ترمذی
معارف | ترمذی
متن 29
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ذِکْر را از ناف بر مه آر از میان جان برآر بی تو از میان جان برار، روی به هر که آریم او روی از همه جهان بگرداند مگر که روی با او نه آریم وَ ما عَلامَةٌ ذلِکَ قالَ التّجافی گوهر داریم در اندرون به هرکه روی آن با او کنیم کار او رفت، از همه یاران و دوستان بیگانه شد، لطیفه ای دیگر است که چه جای نبوت و چه جای رسالت، ولایت و معرفت را خود چه گویم اکنون ایشان گفتند که: «ما چه گوییم» گفت: «سر ز گریبان محمد بر کنید» چه جای متابعت پرتو نورشان به محمد رسید بی خود خواست شدن مولانای بزرگنشسته بوده است خواجگیگفت که: «وقت نماز شد» ما همه برخاستیم نماز کردیم بعد از آن دیدیم که نماز رها کرده بودیم و از قبله روی گردانیده» گفتم: «این قدر مردی که مرا بود چون تو زن بیگانه آمدی آن از من رمید که از آن من نیست اگر باور نمی کنی شرم نبودی دست بیاور بنگر تا ببینی آخر تو جوانی و دست نرم و من جوانم آتش و محرور اما اگر آن من باشی نهلم که آبی خوری» آن وقت که همه بگویند: «که این لقمۀ توست» زن برادر منی چگونه قصد کنم. می گویی که: «من از محمد مستغنی ام به حق رسیده» حق از محمد مستغنی نیست چگونه است همگی او را پیش آورده است و آنچه گویی وَ لَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَّذِیرًااکنون هیچ کرد؟! لو شینا هیچ خواست؟! خود آن محمد می گفت: «اگر بخواهم من» این چرا کردی تا تو بگویی: «چرا کردی» آن یکی گوهر را پیش معشوق خود بشکست گفت: «چرا شکستی» گفت: «تا تو بگویی که: «چرا شکستی» گفت: «من پیش تو این همه قدر دارم اکنون که تو بدان می ارزی». اِذا کانَ الغُرابُ دَلیلَ قَوْمٍپُر است از خویش من او را چه کنم از خود تهی نمی کند خود را خلعت بر دست نهادم محمدوار پیش رفتم که خلعت حق آورده ام دودستی ام بزد دور کرد که نخواهم نخواهی تو مخواه من خو کرده ام این تلخی کشیدن پیش آتش باز روم تُف کنم لا رُهْبانِیَّةَ فِی الاِسلامِهرچند با خلق اختلاط کند تجرید او قوی تر شود یار تو حق است در گمان مشو چون از یاران کمال دیدی و آن جمال دیدی یک بار دیگر هرچه درآید آن راه زن تو باشد خواه نفس و خواه شیطان این باشد. هرچه بینی جز خدا آن بت بود درهم شکن محقق ترمذی