بهاءُالدّین وَلَد
جزو دوم
فصل 99
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم که الله رحمن و رحیم است تصوّر می‏ کردم بخشایندگی الله را به صورت سپیدی چو شکل ذاتی که از دُرهای سپید مرکّب باشد در ذات بخشایندگی نظر می‏ کردم روح من در وی آرام می‏ گرفت و خود را در وی می‏ مالید که چه خوش چیزی ست این بخشایندگی که همه راحت ها در وی می ‏یافتم و همه فرج ها از اندوه ها و همه شفاها از دردها می‏ یافتم و در وی می ‏غیژیدم و ملالت تصوّر نمی‏ یافتم باز در رحیمی و ذات مهربانی نظر می‏ کردم و همه دلگرمی ها و خوشی ها و عشق ها در وی می‏ یافتم هرچند که نیک ‏تر در وی می ‏غژیدم خوش ‏تر می ‏یافتم [و ذات مهربانی را معشوقه‏ تر می ‏یافتم‏] اکنون بخشایندگی آن باشد که تو افتاده باشی کریمی دانایی به سر تو برسد و درمان کار تو بسازد و یا شکسته و تنگ‏دستی باشی به نزد فریادرسی و دستگیری روی و او ببخشاید و درمان کار تو او کند و مهربان آن باشد که می‏ طلبد بیچاره ای را و به نزد خود به کره و طوع می ‏کشدش تا کار او را می‏ سازد و از بلاهاش نگاه می‏ دارد و هماره در بر خودش می‏ خواهد و مؤانست بر مؤانست می ‏افزاید اکنون الله اکبر گویم اگر در جمال نگرم الله اکبر گویم اگر در قدرت‏ ها نگرم الله اکبر گویم اگر در علم هانگرم الله اکبر گویم همه در ذکر الله و معنی الله شوم که ذکر الله از همه نیکوتر است زبان کلید دل است هرچند زبان بگفتِ ذکر الله گردان ‏تر باشد دل گشاده ‏تر [باشد]و نفایس نیک ‏تر پدید آید گویی ذکر الله باد صبا است که خبر دوست آورد و زمین کالبد مرده را پر از باغ و بوستان شادمانی کند و آب روان شود پیش در [هر] خانۀ کالبد و شکوفۀ ریزان از هر چمن عضوی و اجزایی پدید آید مرد عاقل باتجربه که سیر شده و مانده شده باشد از ذکر الله و پژمرده گشته باشد چون این عجایب ببیند و این عجب به او پیدا شود همه اجزاش چُست و چالاک شوند و در ذکر الله آیند گویی که آن عجب زندگی بود که آسیببه اجزای او کرد و زنده گردانیدش و یا آن [عجب‏]دماسرافیلرا ماند که اجزای خاک فروخفته را زنده می‏ گرداند یعنی این بیان آن است که به اشارتی چگونه اجزای پژمرده را زنده می‏ گردانیم و به بهشت خوشی می‏ رسانیم‏ وَ الطُّورِیعنی باطن کوه طور چو از الله واقف شداز عشق پاره ‏پاره شد اگر باطن تو نیز سره ‏سرهبنگرد واقف شود و واله شود و همان لذّت بیابد اکنون چندانی ذکر گو که الله را ببینی چنان که پرده از طور برخاست بدید پرده ‏های غفلت چون به ذکر الله بر درد تو هم ببینی (وَاللهُ اَعلَم). بهاءُالدّین وَلَد