بهاءُالدّین وَلَد
جزو دوم
فصل 88
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمْ‏ یادم آمد که‏ وَهُوَ مَعَکُمْ (أَیْنَ مَا کُنتُمْ‏).گفتم باید که ببینم جز سمع و بصر و عقل و ادراک و اختیار و حیات و علم و قدرت خود نمی‏ دیدم و در این ها نظر کردم تار و پود این ‏ها را وقتی کم [و] وقتی بیش می ‏یافتم و وقتی ناقص و وقتی کامل می ‏یافتم و هماره متغیّر و منفسخ و منعزم‏می‏ یافتم گفتم [که‏] این معانی از آنِ من نیست و در دست من نیست که اگر از آنِ من بودی پیوسته کامل داشتمی اکنون از آنِ کسی دیگر آمد و آن الله باشد پس علم و حیات الله به من پیوسته باشد اکنون در اوصاف و معانی خود نظر کنم الله را دیده باشم و او مونس من باشد و همه تدبیر و رأی من کلمات الله باشد اکنون من دو قسم آمدم یکی اجزای باخبر و آن الله است که او را می ‏بینم و قسم دیگر آن اجزای بی ‏خبر و جمادی که آن را الله به لطف و کرم پرورده است و می ‏پروراند اکنون ادراکات در همه خلقان از آنِ الله باشد و الله با ایشان باشد اکنون در الله می‏ نگرم و می ‏زارم و می ‏نالم که رحمتت وافر دار و مرا بهشتِ ادراکات خوش می‏ ده گویی از الله با هرکسی پاره استی در یکی بیشتر و در یکی کمتر آن جزو کلان‏ تر از الله، الله آن جزو خردتر می ‏شود تا او را در آن لحظه محو می ‏کند و از خود می ‏ستاند اکنون هر حالت کسی که به حالت کسی دیگر مغلوب می‏ شود آن غالب الله می‏ شود این عداوت در میان آدمیان و حیوانات گویی از بهر آن است که تدبیر در هر ذاتی اجزای الله است و همۀ اجزاء با یکدیگر مونس چون به یکدیگر می‏ رسند و یکدیگر را می شناسند آن کمتر محو می‏ شود در آن کلانتر و در پای وی می‏ افتد و در کنارش می‏ گیرد و یکی می ‏شود لاجرم آن ذات در پای آن ذات دیگر می ‏افتد و سجده می ‏کند آن سجدۀ عارفان است و آن هستی و خویشتن‏ بینی و تکبّر چون پرده ای است در میان اجزای تدبیر الله، عداوت آن است که به سبب آن پرده به یکدیگر نمی‏ رسند دنیا آن خویشتن‏ بینی آمد که مُبْغَضِ الله است که اجزای الله را نمی ‏ماند تا به یکدیگر پیوندد (وَاللهُ اَعلَم). بهاءُالدّین وَلَد