بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 86
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفَاتاً أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتاًگفتم ای آدمی همه زیرکی ها و حرفت ها و نسل ها و همه چیزها را خاک شدن می‏ بینی و هیچ از خاک برآمدن نمی‏ بینی زر که به دست گرفته ای خاک می ‏کنی دو گوهر شب‏ چراغ چشم بر طبق نهاده خاک می‏ کنی عقیق و یاقوت دل را خاک می‏ کنی گوش که ریح را دور کند و روح را نوش کند و آن دمی که چهار طبع در وی مرّکب است روح کلمه حقیقت آدمیت را برگیرد بر روی هوا تا بگوش رسد و چادر چهار طبع دم در هوا بماند و عروس روح معنی در وی رود و تو این همه را خاک می ‏کنی. اکنون این همه معانی را چه خاک می‏ کنی و خاک را تباه می‏ سازی و خاک از خود خاک نیست خاک را خاکی ما داده‏ ایم باز از آن خاک پاره را آدمی گردانیدیم و قدم او را بر روی خاک روان کردیم تا بدانی که خاک را خاکی از وی نبود بخواست ما بود همچنان بدان که جمله خاک را توانیم در هوا کردن و خاکی را از وی ناچیز نتوانیم کردن و او را یا حیوان یا عرصۀ بهشت و یا اجزای دوزخ می ‏توانیم کردن و همچنین باز هر چهار ارکان را و آدمی را از روی خاک در سینۀ خاک بردیم همچون مادر که فرزند را گاه بر رو نهد و گاه بر سینه نهد. سؤال کرد که آدمی بعد از آنکه خاک گردد او را دور می ‏نماید از طبع چیزی دیگر گشتن و به آسمان رفتن. گوییم همه تغییرها و تبدیل های حال و صفت و نقل کردن از مکان به مکان و همه چیزها از طبع دور است همان مقدار که آدمی از زمین به آسمان رود این همه تغیّرها برخلاف خاصیّت و صفت مُغَیّرٌ عَنْه است و اگر اتّحاد صفت و خاصیّت بودی میان چیزها خود شی‏ء واحد بودی و تغیّر محال بودی پس شان الله همه تغیّر است تا بدانی که الله همه برخلاف عادت می ‏کند الّا آنکه تغیّر بعضی چیزها زودتر است و پیش‏ تر است و تغیّر بعضی دیرتر است و کمتر است و این مقدار دلیل عدم نکند و متصوّر مدار قبول تغیّر آمد وَ صَیْرُوْرَةُ اَلِاْنسانِ شَیْئاً آخَرَ و به آسمان بردن متصوّر است‏ ثُمَّ أنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِیْنَ‏. اکنون ذات او و صفات [و عرش و کرسی او و سما و ارض اووَ ما بَیْنَهُمَا او و خلق او و قهر او و لطف او و جهات او و صُوَر او فَعُلِمَ اَنَّهُ لَا إِلهَ اِلّا هُوَ وَ لَاَ مَوْجُوْدَ الَّا هُوَ و الله در همه صنع ها تشبیه و تصویردارد و بنده را زهره نی که او را صورت و تشبیه گوید لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیْعُ الْبَصِیْرُو تعظیم و قهر در عین این باشد که کسی را سامان سخن گفتن با لب ها نبود گرچه حقیقت مردم همه سخن است یعنی هرکس به سخنش معلوم می‏ شود نیکی او و بدی او و گوهر او و منزلت او همچون غنچه و شکوفه که شکفد و همه باطن خود را به خلق می ‏نماید که هیچ پنهان نمی‏ ماند چنان که تا خورشید نباشد و هوا و ارض و سما نباشد ذره ننماید همچنان تا الله نبود صورت و شکل ننماید و چیزی نجنبد این‏ چنین طالب و رحیم که الله است می‏ دان که کسی را مرده رها نکند وَاللهُ اَعلَم. بهاءُالدّین وَلَد