بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 81
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
إِنَّ فِیْ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَیْلِ وَ النَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ‏ تاکید و قسم از برای آن است که ربایندگان حقایق بسیارند صور مر اعتبار بصر را و مسموعات انبساط سمع را و ذوق و شهوت تمییز حلال و حرام را و اجرام موجودات صف‏زده و پرده گشته عالم غیب را صور باغ دیگر و مسموعات باغ دیگر و لمس باغی دیگر و مذوقات باغ دیگر که روی صدهزار شکوفه ‏های گوناگون است اگر چه دریچۀ چشمت باز باشد چون روح تو نظاره ‏گر این دریچه نباشد سر از دریچۀ دیگر بیرون کرده باشد از ریاحین صور هیچ خبر ندارد و اگر سر از دریچۀ عقل بیرون کرده و به حساب و تدبیر مشغول باشد هر پنج باغ حس بی‏ فایده باشد چون ربایندگان بسیار داری تاکید فرمود، خلق فرمود که کارهای شما را و تصویر شما را قیاسی و مثالی باید آن مقاییس را ما از بی‏ اصلی و بی‏ مثالی آفریدیم سماوات و ارض منتهای هر صاحب همّتی چون جاه و مملکت و خواجگی و عالمی و سیادت و دَهْقَنَت کامل و استادی در حِرَف و دانایی در فنون هرچه آدمی را همّت بر آن جای رود آن سماوات انواع است اگر چه بدان منتهاهای همم رسند خود را همان عاجز می‏ یابند که در مبادی ارض کار و ارض عبادت از موضعی است که تو بر آن افتاده ای و دست و پای می ‏زنی در همه پیشه‏ ها و در همه کارها تا به بلندی برسی نخست که رضیع بودی در مهد همان عاجز بودی اکنون که دست و پای تو گشاده ‏اند از در خانه تا به دکان باز همان ابر بُستان می ‏باید و باد صبا می ‏باید تا تو زور یابی آخر عاجزی را قادری باید تا نوای او راست آرد در خلقی‏آسمان و زمین به هر وجهی که نظر کردند بر این شکل چون خانه ای را ماند و بر شکل منجمّان چون چرخی را ماند هم از اسمی‏مخلوقی بیرون نمی ‏آید آخر این ‏ها دلیل باشد بر خالقی آخر تو چندین خیل و تبار بر خود جمع می‏ کنی از بهر چه جمع می ‏کنی چون تو را بر سر چهار سوی اجل برمی‏ آویزند تو این همه را جمع می‏ کنی تا بر تو بگریند و رسوایی تو را ببینند پس همه رسوایی یکدیگر را نظاره می ‏کنید باری تنها باشید تا رسوایی یکدیگر را نبینید و دل ‏سوز یکدیگر را نچشید نظیر شما همچون آن کسی است که فریاد کند در میان بازار و کوی ها و خیلی را با خود جمع کند چون جمع شوند گویند چه می ‏خواهی از ما او گوید بایستید تا بیندیشم که از بهر چه جمع کرده ‏ام شما را جای فسوس باشد آن مرد اکنون چون این سخن از من شنویت می ‏اندیشید که این قوم را از بهر چه جمع می ‏کنیم شما همچون آن ابله باشید که چندین گاه مردم را بر خود جمع می ‏کنید بی ‏هیچ پیشنهادی و بی ‏هیچ نیتی شما مفلس‏ وار سر از ولایت عدم برزدیت و روی به جانب این جهان نهادیت تا تخم شهوت بگیرید و سرمایه از الله بستانید در این جهان از عقل و تمیز و غیر وی و چون مقیم شدیت در این ولایت جهان اکنون خراج ها قبول کنید و در خدمت درآیید و اشهد بگویید و اگر در خدمت نمی ‏آیید جزیه قبول کنید و اگر قبول نمی ‏کنید از ولایتش بیرون کند شما را بکشتن که‏ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِیْنَ‏ یعنی چندین سال در ولایت ما نظاره کردید و باغ و بستان ها دیدید و از هر چیزی چشیدیت و مهمان ‏داری کردیم شما را آخر شما هر دمی و هر قدمی و هر حرکتی و هر نورچشمی و هر شنوایی که می ‏گیرید سرمایه است و تخمی است تا بکارید در این بهار دنیا زیرا که وقت کاشتن از بعد بلوغ است تا در مرگ چون که این هنگام برود کاشتن نیک نیاید و بری ندهد از عبادت و خضوع و نماز و روزه چون وقت سپیدکاخسپس مرگ بیاید آنگاه برها برگیری از پنج نماز که گزارده باشی و زکات که داده باشی. به دلم می‏ آمد که با هر که آشناتر می ‏شوم با آن کس گستاخ‏ تر می‏ باشم و عیب خود را از آن کس نمی ‏پوشم از آنکه تکلّف کردن مر بیگانه را می ‏باید مر آشنا را انقباض حاجت نیست و هیچ ذاتی از الله معروف‏ تر نیست و با ذوات آمیخته‏ تر نیست لاجرم آن گستاخی ها که از بندگان او عفو کند هیچ کس نکند وَاللهُ اَعلَم. بهاءُالدّین وَلَد