بهاءُالدّین وَلَد
جزو اول
فصل 58
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدَانِ‏گفتم ای آدمی چندین به دنیا مغرور مشو که شَمْسُ و قَمَربه حساب می‏ رود و فرمان‏ برداری چراغ و شمع از خود نبود به فرمانروایی باشد وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُو اشلغشجر یعنی مطبخ شجر از خود آبادان نشود و نجم در آسمان همچنان مُدَبَّراست که شجر در زمین امّا تا نواشان ندهیم چیزی شان نباشد این همه بیان کمال و قدرت از بهر آن است تا بدانی که فرق باشد میان نیکی و بدی و ناقص و کامل‏ وَ وَضَعَ الْمِیَزْانَ‏یعنی خویشتن را بر موزون کن که تا موزون و ظریف نباشی به مقعد صدق راه نیابی اگر از کار خیر مانده شوی در راه آخرت زنهار بر لوح خمر معصیت مشغول مشو که آن ماندگی افکندننیست آن بر جای ماندن است و نوم را از بهر آن ماندگی افکندن پدید آورد که راحة لابدانکم و این راح راحت را او می ‏دهد که‏ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوْراًاکنون ای یارکان بدین حکمت های من که همچون دواخانه ‏ای است خود را بشویید و خویشتن را مرهمی می ‏کنید و اخلاق خود را بدل می‏ کنید تا سلامتی ‏تان حاصل شود و هم در خود می‏ نگرید و گرد مصالح خود برمی ‏آیید چون نور نظر را این جا در این عالم خرج کردید در الله چگونه نگرید و عالم غیب را چگونه ببینید امّا چو الله را بوده باشید خود را بوده باشید و چون خود را باشید هیچ چیز را نبوده باشید امّا اگر یکی فرع و یکی جزو را بوده باشی دگرها را نبوده باشی از آنکه چو کلیّات و اصول را بوده باشی فروع را و اجزا را بوده باشی‏ إِنَّا نَحنُ نَحیِ الْمَوْتَی‏مطلق است یعنی بی‏ قیدی تواند که همین لحظه هزار چشمه شهوت در تو بگشاید و با هزار حورعینات قرین گرداند امّا تو دایم می‏ گویی که ای الله ماه ‏رویان عملِ کاه ربایی دارند در دل ما خداوندا دل ما را آهنگی بخش تا ربوده نشود تن شوره گشته ما را از آب شور حرص به توفیق مجاهده طیّب گردان و زمین پی ‏کوب دل ما را مزیّن بهخضرطاعات گردان بیضه های اعمال که نهاده ‏ایم بر خاک تن از آسیب چنگال گربۀ شهوت نگاه ‏دار تابۀ طبع ما را از صدمت سنگ سنگین ‏دلان نگاه ‏دار مؤمن به در مرگ چو آن عالم را ببیند بطپد و بر خود زند چنان که مرغ از قفس درخت سبز را ببیند و در آرزوی آن پروبال بزند امّا مؤمن را بیان آن بدهند تا در این جهان بازگوید آن عشق را و آن جمال را که می ‏بیند و از او بر خود می‏ پیچد و آن دیدن او در آن حال همچون نفس صباست که بر سینه او وزان می‏ شود تا اندوه ها را از وی بزداید وَاللهُ اَعلَم. بهاءُالدّین وَلَد